Friday, July 10, 2009


مهدی آذر یزدی را خیلی دوست داشتم. امروز که خبر فوتش را شنیدم حالم خیلی گرفته شد. خدایش بیامرزد. یادم هست اولین باری که کتابش را می خواندم اول یا دوم راهنمایی بودم. برادرم یکی از جلدهای کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب را برایم خریده بود. یادم نمیآید دقیقا به چه مناسبتی بود. شاید برای روز تولدم بود. ولی یادم هست کتاب را یک سره تا تهش خاندم. وقت ناهار و شام هم کتاب دستم بود تا تمام شد. بعدها بقیه جلد های کتاب را هم خاندم. یادش بخیر. چقدر برای من شیرین بود خاندن آن کتاب ها. مطمئن هستم خیلی از بچه های ایرانی لحظات زیبای کودکیشان را با کتاب های آذر یزدی گذرانده اند. آن زمانی که من کتاب های این مرد بزرگ را می خاندم، او را نمی شناختم. بعدها یادم هست که یک روز در تلویزیون او را دیدم. مردی را که مدرسه نرفته بود. مردی را که ازدواج نکرده بود. مردی را که خودش هم باورش نمی شد کتاب هایش اینقدر دوست داشتنی باشند. مثل اینکه از دست حکومت هم خیلی شاکی بود. انگار یکی دوبار به کتاب هایش اجازه چاپ نداده بودند. و از وضع زندگیش شکایت داشت. که نویسندگی در این کشور نان و بخور و نمیر هم ندارد. یکی دو سال پیش بود که متوجه شدم او با یکی از دوستانم قوم و خویش است و گویا مریض احوال بود و آن زمان در کرج هم زندگی می کرد. خیلی دوست داشتم یک روز بروم دیدنش و به خاطر کتاب هایش از او تشکر کنم. ولی به هر تقدیر میسر نشد. امیدوارم بتوانم حداقل توی مراسم تشیع جنازه اش شرکت کنم. توصیه میکنم اگر وقت دارید، توی اینترنت یک چرخی بزنید و یکی از کتابهایش را دانلود کنید و بخانید. حس خوبی دارد. آدم را به دوران کودکی می برد. و اگر کتابی از او خانده اید برایش فاتحه ای بخانید. روحش قرین رحمت الهی.
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=54775
http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=90531

2 comments:

123 said...

خواندن عزیز دل برادر نه خاندن
اگه خودمون به زبانمون ارزش قائل نشیم چطور میشه از دیگران توقع داشت
:)
موفق باشی دوست خوبم

Mohsen said...

ممنون عزیز دل برادر :)